امروز دوباره دیدمش.یه دیدار رویایی و دور از انتظار.درست بعد از ۱ هفته.باورم نمی شد فبول کنه بیاد دیدنم.با هم اومدیم تو همین کافی نتی که الان هستم.آنلاین!دوباره دستای مهربونش رو تو دستام گذاشت.هیچکس نمی تونه بفهمه تو اون لحظه ها چه حس خوبی داشتم.انگار تموم دنیا مال خودمه.واقعا هم بود.آخه مگه هیچی تو دنیا بهتر از دستای کامی من هست؟همین جوری الکی تو سایت های مختلف سر میزدیم.تا رسیدیم به ۱ سایت که توش فال حافظ بود.اولی رو به اسم من زدیم.باورم نمی شد.همون شعر محبوب خودم بود.حفظشم.
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش
میرود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس
فال خوبیه.دقیقا توصیف حال منه.خیلی خوشحال شدم.چون نوشته بود بلاخره ۱ روز بهش میرسم...صورت قشنگشو جلو آورد که بوسم کنه.دل تو دلم نبود.وقتی لباشورولبام گذاشت یه حالی شدم.انگار تو خلا بودم.انگار هیچکس جز من و کامیم تو دنیا نبود.ولی فقط ۱ لحظه بود...بعدشم دوباره مجبور شدیم از هم جدابشم.نقش لبخند قشنگش موقع خداحافظی تا ابد تو ذهنم می مونه...
:: برچسبها:
عاشق ,
عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 718
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25