لحظه دورشدنش هيچوقت يادم نميره.اندام قشنگ ومردونه اش چقدرخواستني بود.هرقدم كه دورميشدسوزش قلبم بيشترآزارم ميداد.دوس داشتم التماسش كنم كه نره.ولي ميدونستم كه بي فايده اس.فقط ايستادم ودورشدنشو تماشاكردم...
رفتي وآتش به قلب من زدي*
قلب من سنگي وسيماني نبود*
ازتب عشق توخاكسترشدم*
دردلم ليكن پشيماني نبود*
رفتي وپرزدخوشي ازخانه ام
* آخراين قصه ويراني نبود؟*
وقت رفتن مردم چشمت به هيچ*
مردمان چشم گرياني نبود*
رفتي وگفتي كه"قلب وسينه اش*
سينه ي خواهان وسوزاني نبود*
ميروم ازيادقلب عاشقش"*
آه اين حرف توانساني نبود*
رفتي اي تنهاپناه من بيا*
عشق من جزآنكه ميداني نبود*
كاش تومي آمدي كامي وباز*
چشم من هرلحظه باراني نبود...
:: برچسبها:
عاشق ,
عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 606
|
امتیاز مطلب : 180
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56